Friday, September 06, 2002

باز هم سانســـــــــــــــــــــور!

فضولك عزيز باز بحث آزادي را پيش كشيده اما اين بار از زاويه اي كه من يكي انتظارش را نداشتم. مي گويد آزادي هم حدي دارد مثل هر چيز ديگر...و مي نويسد :

اما آنجا که به بهانه آزادی بيان خود را مجاز بشماريم که به ديگران بدون دليل اهانت کنيم، به شعور اشخاص به ناحق توهين کنيم يا با استفاده از بيان و مطالبي نه چندان پاکيزه اخلاقيات جامعه را تهديد کنيم همين نعمت تبديل به مصيبت خواهد شد.بگذريم که مخالفان آزادی نيز نيازمند چنين بهانه هائي هستند تا با فرياد وامصيبتا برای اخلاق جامعه و مذهب ، سانسور و تحديد آزاديها وحقانيت استبداد خودرا را موجه نشان دهند . در چنين اوضاعي آنها که با استفاده نابجا ( يا سوء استفاده )از آزادی و يا محيط فراهم شده، چنين بهانه ای را بدست شب پرستان ميدهند اگر در آن جبهه نباشند پس لااقل ساده انديشند.

فضولك اين ها را با حسن نيت مي نويسد اما اين طرز فكر به نظر من به دلايلي كه در پايين مي نويسم درست نيست و حتي مضر هم هست.

اگر فكر مي كنيم كه فرهنگ ما در عقب ماندگي مان تاثير داشته بايد در هر قدمي تامل كنيم و ببينيم تفكراتي كه از اين فرهنگ نشات گرفته ما را به كجا مي برد. فرهنگ ما فرهنگ سانسور است. از بچگي يادمان مي دهند كه براي خوش آيند ديگران حرف بزنيم نه خودمان. بايد فكر مان را پنهان كنيم. در جامعه بايد تملق گو و چاپلوس باشيم. براي پيدا كردن كار يا راه پيدا كردن به دانشگاه بايد وانمود كنيم كه آني هستيم كه دولت مي خواهد.وقتي از كسي بدمان مي آيد جرات نمي كنيم بهش حرفي بزنيم درعوض تعارف و تملق بارش مي كنيم بعد مي رويم پشت سرش حرف مي زنيم. ترس...ترس و باز هم ترس...
مي گوييم بهانه به دست ديكتاتور ها و سركوب گران ندهيم كه آزادي ما را از ما بگيرند. اين را بايد معني كرد. معني اش اين است كه ديكتاتور حق دارد از ما آزادي مان را بگيرد. اين حق طبيعي ديكتاتور است. اما حرف زدن و آزادي بيان حق ما نيست. محدوده آزادي ما را ديكتاتور مشخص مي كند. هر بار كه نعره اي بكشد و شاخي نشان دهد بايد دو متر عقب تر برويم.
اين بهانه را نه تنها در وبلاگستان بلكه در تمام جامعه دارند استفاده مي كنند كه بحث آن هم جداست. فضولك سخن را از اين هم فراتر مي برد و كساني را كه خارج از محدوده آزادي بيان ! مي نويسند را همراه ديكتاتور ها مي خواند. چرا؟چون به دست ديكتاتور ها بهانه مي دهند كه آزادي ما را بگيرد. باز هم ديكتاتور گناهي ندارد.به گمان من كشاندن سانسور به وبلاگستان خيلي بيشتر با ديكتاتوري هماهنگي دارد تا آزادي وبلاگ هاي خارج از محدوده..

اين بحث را قبلا در وبلاگ صد ملك دل كر ده بوديم و من بارها نوشتم كه سانسور در وبلاگستان بي معني است. اينجا خيابان نيست كه مثلا لخت شدن يكي بقيه را ناراحت كند ( كه تازه در آن هم جاي حرف ياقي است) . يا مثلا دو نفر به هم فحش و بد و بيراه بگويند و آرامش خيابان را به هم بريزند. اينجا پر از پنجره است. يا حتي در خانه .
خانه من. خانه فضولك خانه ديگران....اين شما هستيد كه كليك مي كنيد و و ارد خانه آنها مي شويد تازه براي صاحب خانه هم تعيين تكليف مي كنيد. اگر كسي برايتان ايي ميل ويروس مي فرستد يا هك مي كند دارد از آزاديش براي آزار ديگران استفاده مي كند و اين درست نيست. مي شود ازش به هات ميل يا ياهو يا مثلا بلاگر شكايت كرد. اما يكي در خانه خودش نشسته دارد فيلم پورنو نگاه مي كند يا راجع به سكس مي نويسد يا به يكي فحش مي دهد. به خانه اش نرويد. اگر بگوييم در اين خانه حرفي را كه ما دوست داريم بنويس يا ننويس چه فرقي با حكومتي داريم كه وارد خانه مردم مي شود و به جرم رقص شلاق مي زند؟
فضولك و دوستاني ديگر مي گويند اين ها بهانه به دست دولت مي دهد كه اين آزادي را از ما بگيرد. اين حرفي است كه با حسن نيت زده مي شود اما عواقبش را بايد در نظر گرفت. تعريف آزادي در اينجا دست خودمان است. اگر بگوييم اين يا آن را ننويسيد مبادا اينجا را ببندند مي شويم مثل خودشان. يعني آن جوري بايد بنويسيم كه آقايان خوش دارند. اولا كي مي خواهد تعيين كند كه چي نوشته شود و چي نوشته نشود . اين حد و نصاب را كي مي خواهد تعيين كند؟چه كسي در خودش اين صلاحيت را مي بيند كه نهاد قضايي وبلاگستان بشود؟

تا وقتي محدوديت هست بهانه هم هست. مي شود هر روز يك وبلاگ علم كرد و به همان بهانه وبلاگستان را بست. من اگر طرفدار تئوري توطئه باشم مي گويم خيلي از اين وبلاگ هاي مزخرف را خود آقايان را ه انداخته اند (مگر بازجويان قتل هاي زنجيره اي كم افكار پورنو و بيمار گونه سكسي داشتند؟) كه بعد بهانه اي شود براي بستن اينترنت. اگر محدوديت نباشد كسي هم بهانه اي براي بستن جايي نخواهد داشت. اگر كسي محدوديت را قبول نكند و بگويد شما لازم نيست جاي ما تصميم بگيريد ما خودمان عقل و شعور داريم كه چي را بخوانيم يا نخوانيم بستن اينترنت به بهانه اي الكي هم بي معني مي شود. كسي ديگر نمي تواند به بهانه اينكه ما براي صلاح شما و مملكت اين كار را كرديم روزنامه و يا اينترنت را ببندد.
خلاصه كلام اينكه به نظر من سانسور به هر دليلي بي معني و محكوم است. بايد به شعور خودمان ايمان بياوريم و ولي و قيم قبول نكنيم. حد آزادي ما دست خودمان است نه عاليجناباني كه 23 سال است خودشان را اثبات كرده اند . يك بار ديگر هم اين را نوشته بودم. اگر هميشه همان كاري را بكنيم كه قبلا مي كرديم زندگي مان هم هماني خواهد بود كه قبلا بوده. تا اين حرف ها و طرز فكر هاي كهنه را دور نيندازيم محال است كه بتوانيم زندگي مان را بهتر كنيم.

در باره اين وبلاگ هاي خارج از محدوده هم خواهم نوشت.







Comments: Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?