Thursday, March 16, 2006

خطر اعدام ولی الله فیض مهدوی در ایام عید نوروز

رژیم خونخوار ایران در روز هجدهم بهمن ماه امسال حجت زمانی را پس از ربودن از سلولش در اتاق شکنجه اعدام کرد. تا حالا که بیش از یک ماه از این اعدام ناجوانمردانه میگذرد هنوز جنازه حجت زمانی را به خانواده اش که باید هر بار صدها کیلومتر از ایلام به تهران بیایند تحویل نداده است. در این میان در ماکو تظاهرات کردها را به خون کشیدند. در اهواز برای 50 نفر حکم محارب صادر کردند. کارگران شرکت واحد همچنان در زندان هستند. احکام اعدام در ملا عام و در میدان ها اجرا شد. همه برای اینکه مردم را بترسانند. اگر فشارهای خارجی بر این دولت زیادتر شود پاسداران بی انگیزه جمهوری اسلامی که اکثرا برای کلید بهشت در این دنیا یا در آن دنیا در جنایات ملاها شریک شده بودند شروع به ریزش خواهند کرد. ملاها این را میدانند. برای زهر چشم گرفتن از مردم می خواهندحمام خون را پا برجا نگه دارند. این ممکن است در کوتاه مدت اثر کند اما یادشان رفته که مردم دیگر به جز زنجیر پایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.و روزی حق ملاهایی را که حتی برای توالت رفتن و لباس پوشیدن و وبلاگ نوشتن آنها قانون تعیین میکنند و کاری به جز کشتار و شکنجه مردم ندارند را کف دستشان خواهند گذاشت. دور نیست و دیر نیست آن روز...

دژخیمانی که با کشتن و کتک زدن مردم بیگناه برای این "پدیده ها" خوش خدمتی میکنند باید یادشان بیاید که رژیم با سعید امامی و سعید حجاریان چه کرد. ملاها روزی که خودشان را در خطر ببینند به هیچکس رحم نخواهند کرد و قبل از هر چیز اعوان و انصاری را که میتوانند علیه شان مدرک باشند از بین خواهند برد..

در این میان جان همه زندانیان سیاسی ایران در خطر است. رژیم خونخوار می خواهد در ایام عید ولی الله فیض مهدوی 28 ساله را اعدام کند. بیایید علیه این اقدام ضد بشری به هر جا که میتوانیم اعتراض کنیم. آدرس سازمانهای حقوق بشر در این وبلاگ موجود هستند.

متن بیانیه کانون دفاع از زندانیان سیاسی (در تبعید)

یک زندانی سیاسی محکوم به اعدام در خطر مرگ قرار گرفت
بر اساس اطلاعیه ای که دیده‌بان حقوق بشر در تاریخ ۱۵ مارس ۲۰۰۶ منتشر کرد، ، زندانبانان زندان گوهردشت به طور متناوب به ولی الله فیض مهدوی ۲۸ ساله که در سال ۲۰۰۱ به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق به مرگ محکوم شده است، گفته‌ اند وی را در تعطیلات نوروزی به جوخه مرگ می سپارند. ولی الله فیض مهدوی هم اکنون در زندان گوهردشت کرج نگه‌‌ داری می شود.
رژیم جمهوری اسلامی در طول حیات ننگین و سراپا خون‌بار خود، هزاران هزار زندانی سیاسی را در زندان‌های مخوف خود به جوخه مرگ سپرده است. در هر زمان و شرایطی، با توجه به فضای جامعه و رشد نارضایتی‌های اجتماعی و به ویژ زمانی که در تنگا قرار گرفته است، برای ضربه زدن به روحیه مقاومت‌ آمیز توده‌های مردم، به ویژه زندانیان سیاسی، زندانیانی را که به مرگ محکوم کرده است، یکی بعد از دیگری به جوخه مرگ می‌سپارد.
این رسم جنایت‌کاران اسلامی حاکم برای ایران طی نزدیک به سه دهه گذشته بوده است. جانیان حاکم، در تاریخ هفت فوریه ۲۰۰۶، زمانی که اعتراضات کارگران شرکت واحد و اعتصابات و اعتراضات کارگری فضای جامعه را احاطه کرده بود و رژیم درگیر بحران‌های فزاینده داخلی و خارجی شد، حجت زمانی را به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین به جوخه مرگ سپرد و برای زندانیان سیاسی کرد چندین حکم مرگ صادر کرد. کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید) از جهانیان، همه‌ی آزادی‌خواهان و مخالفان مجازات مرگ می‌خواهد، رژیم اسلامی حاکم بر ایران را برای لغو احکام مجازات مرگ تحت فشار قرار دهند و به خطری که ولی الله فیض مهدوی و سایر زندانیان سیاسی محکوم به مرگ را تهدید می‌کند، اعتراض کنند.

کانون زندانیان سیاسی ایران(در تبعید)۲۵ اسقند ۲۰۰۶ برابر با ۱۶ مارس ۲۰۰۶‌

Monday, March 13, 2006

مرز پر گهر بدون شرح:

مرز پر گهر ما که از هر خشتش در و گوهر می بارد اخبارش بدون شرح است. جانیانی بر این کشور حاکم شده اند که قیافه شان مایه وحشت است و رفتارشان مایه خنده . برای من جای تعجب است که اینها که دو دو تا را نمی دانند چهار میشود یا پنج چطور وقتی که کار به "حفظ نظام " میرسد چهارچنگولی به قدرت می چسبند و از قتل عام زندانیان سیاسی گرفته تا رشوه دادن به کشورهای مختلف جهان از چپ و راست سعی در نگه داشتن کلاهشان دارند. .

چیزی که می بینم این است که ملاها بر روی بدترین و سخیف ترین صفات انسانها سرمایه گذاری میکنند. از یک طرف مردم را در فقر نگاه میدارند و از طرف دیگر برای یک لقمه غذا وادارشان میکنند که هم نوع خود را آزار بدهند. چرا یک سرباز یا یک افسر نیروی انتظامی یا حتی یک پاسدار راضی میشود یک انسان دیگر را کتک بزند؟ شکنجه کند یا طناب دار بر گردنش آویزان کند ؟ یا از روی اجبار و انجام وظیفه است برای اینکه اگر نکند خودش هم مجازات میشود و یا دلیل روانی دارد. یعنی آن سرباز یا پاسدار یا افسر نیروی انتظامی خیال میکند با مجازات کردن یک انسان دیگر راه بهشت را برای خودش باز میکند.تا همه وجود یک انسان را ترس و عذاب وجدان فرا نگرفته باشد قادر به انجام چنین کاری نخواهد بود.

این تحمیل ناهنجاری ها بر انسانها را در همه پله های تعلیم و تربیت و در همه ارکان جامعه میتوان مشاهده کرد. دولت ایران به عمد بر ناهنجاری های روانی ایرانیان دامن میزند. با قوانین قرون وسطایی - با محروم کردن مردم از بدیهی ترین حقوق انسانی- با دخالت در کوچکترین و خصوصی ترین زوایای زندگی مردم آنها را عاصی و افسرده و از زندگی بیزار میکند. حتی اگر دخالت ها و مجازات های سادیستی دولت ایران را برای یک لحظه فراموش کنیم یک نگاه به مطبوعات- کتاب ها-- آموزش و پرورش- رادیو و تلویزیون و حتی تعطیلات رسمی ایران کافی است که بتوانیم ریشه های افسردگی و بیماریهای روانی را در ایران پیدا کنیم. آموزش و پرورشی که مبنایش مجازات و مقایسه کودکان با یک دیگر است. کار جمعی در آن وجود ندارد. معلم هایی که خودشان انسان تلقی نمی شوند و از نظر معیشتی در عذابند. مدارسی که به زندان می مانند. پنجره های جوش خورده و رنگ کرده. اگر حیاطی باشد در آن از زندگی خبری نیست. سیستمی که فقط به دنبال مجازات دانش آموزان به بهانه های مختلف است. دانشگاههایی که ورود به آنها یا کار حضرت فیل است یا کار اعوان و انصار هزار فامیل.

جوانان را نگاه کنیم. حتی اگر پدر و مادرشان توانسته باشند در این اوضاع مصیبت بار زندگی آنها را تامین کننددر هجده سالگی پشت سد کنکور می مانند. در سنین نوجوانی که اوج شور و شوق آنان است از تماس با جنس مخالف منع و حتی مجازات میشوند. روح ماجراجو و پوینده آنان در همان سنین سرکوب میشود. ماشین ملاها میخواهد همه جوانان یک دست و بسیجی یا خواهر زینب باشند. جوان ایرانی حتی یک فیلم بدون سانسور را در اکران سینما ندیده است. یک آهنگ را بدون ترس گوش نکرده است. یک بار در خیابان دست در دست دوستش بی دلهره راه نرفته است. یک بار لباسی را که دلش می خواسته بدون ترس نپوشیده است. هر خنده اش با ترس همراه بوده. موی دختر ایرانی را یک بار باد در خیابان نوازش نکرده است. ورزش برای جوان ایرانی یک مفهوم غربی است. جوانی که در بهترین سالهای زندگی اش حتی اگر مشکل معیشت نداشته باشد با هزاران مشکل روحی و جسمی رو برو است. ایران شاید تنها کشوری باشد که در آن فیلم مهمانی ها و عروسی ها و چشن تولدها و مراسم زندگی خصوصی انسانها در خیابانها به فروش میرسد. این اگر بیماری روانی نیست پس چیست؟

در کشورهای حتی نه چندان مدرن دنیا سالخوردگی سن استراحت است. کسانی که سالیان سال یا برای دولت کار کرده اند یا برای خودشان - بالاخره زمان استراحتشان رسیده است. یا با اندوخته و حقوق بازنشستگی خود زندگی میکنند یا دولت به آنها حقوق میدهد که معمولا از حقوق خودشان کمتر است. معمولا سالخوردگان در جاهای مختلف تخفیف میگیرند( مثلا اتوبوس- سینما- مراکز دیدنی و موزه ها). افراد مسن اکثرا یا به مسافرت میروند یا ورزش می کنند. برای آنها شنا- گلف و حتی تنیس ورزش های معمولی است.

در ایران برای سالخوردگان احترامی وجود ندارد. انسانها در خانه حبس میشوند. نه جایی هست که بتوانند بروند و دور هم جمع شوند - نه تلویزیون ایران برنامه درست و حسابی دارد که بتوانند در خانه سرگرم شوند و نه جایی هست که بتوانند برای ورزش از آن استفاده کنند. پیاده روها و خیابان ها و اتوبوسهای ایران برای استفاده از ویلچیر تنظیم نشده اند. از همه بدتر وضع دوا و درمان در ایران است. سالخوردگان که مشکلات پزشکی بیشتری دارند با سیستم بیمار پزشکی روبرو هستند که در نظام آخوندی استحاله شده و تبدیل به مرکز چاپ اسکناس شده است.

در این هیر و بیر یک روز دولت ایران موبایل میفروشد. یک روز برای ماشین ثبت نام میکند. یک روز وام میدهد. انگار از کیسه خلیفه ثروت مردم را به خودشان بذل و بخشش میکند. و مردمی که محتاج نان شب هستند در این سیستم آلوده درگیر میشوند. - کارمندی که رشوه میگیرد- پلیسی که بیخودی جریمه میکند-مردی که زنش را برای نان شب میفروشد- پاسداری که شلاق میزند و نیروی انتظامی که زنان سالخورده را با باتوم له و لورده میکند همه قربانی و محصول سیستم آخوندی هستند.دولت آخوندها با وادار کردن مردم به رذیلانه ترین کارها آنها را از صفات انسانی دور میکند و به صفات آخوندی نزدیک میکندو کم کم به جایی میرسد که انسانیها حیات و ممات خودشان را با بود و نبود این دولت یکی میکنند. به این ترتیب است که دولت ایران برای خودش"یار کشی " میکند. .
این انسانها باید بدانند که آنها هم قربانی هستند و هر چه زودتر خودشان را از این جانی ها جدا کنند بخشیدن آنها برای مردم ایران راحت تر است.

اما در این صفحه تاریک روزنه های امید اینجا و آنجا سر باز میکنند. دخترانی که شجاعانه با حجاب اجباری مخالفت میکنند. جوانانی که چهارشنبه سوری و عید را جشن میگیرند .... وبلاگ نویسانی که حرف دلشان را در اینترنت مینویسند. زندانیان سیاسی که جانشان را فدا میکنند. مبارزینی که بیست و هفت سال است نمی گذارند آب خوش از گلوی ملاها پایین برود...اینها روزنه های امید است. انگار که پارچه سیاه شب را سوراخ کرده باشند و از تویش نور بیرون پاشیده باشد. باید اینقدر این سوراخ ها را بزرگ کنیم تا این پرده تاریک برای همیشه از هم گسسته شود. بعد از آن باید نور باشد و شادی . امید و آزادی. احترام به همه انسانها.

جامعه سالم در وجود انسانهای آزاد و شاد متجلی میشود. انسانهایی که بتوانند بدون ترس و واهمه زوایای تاریک و روشن روح خود را نشان بدهند. دولت کنونی ایران همه ارزشهای ضد انسانی را قانونی کرده است. به این ترتیب است که دزدی و دروغگویی و شکنجه و زن و دختر کشی و بی احترامی به هم نوع به عنوان "امر به معروف و نهی از منکر" و صدها پوشش دینی دیگر مشروع حساب میشوندو حتی تشویق میشوند. به این ترتیب است که پرونده اصغر قاتل کمیته چی که دختران مردم را میدزدد و تجاوز میکند سالها باز می ماند اما معلمی مثل حجت زمانی اعدام میشود و حتی جسدش را هم به خانواده اش نمی دهند. آری ایران در دست بیماران روانی اسیر است که می خواهند همه ایران را تیمارستان کنند.

از این بیماران روانی این اخبار هم بعید نیست:

رژيم آخوندي فروش ماهي قرمز عيد نوروز را ممنوع كرد.

چهارشنبه سوری: بازرسی كيف دانش ‌آموزان به بهانه يافتن مواد محترقه

سه سال حبس و تبعید برای یک فعال حقوق بشر در کردستان

حمله نیروهای بسیج و لباس شخصی به دانشجویان در دانشگاه شریف


این هم روزنه ها:

مردم به پا خاسته پيرانشهر ستاد نيروي انتظامي شهر را به آتش كشيدند

تصمیم مسئولان دانشگاه صنعتی شریف به دفن اجساد شهدا در محوطه دانشگاه با اعتراض دانشجویان مواجه شد

تلاش ماموران برای انتقال حشمت الله طبرزدی به بند ویژه اطلاعات سپاه در زندان اوین با مقاومت زندانیان سیاسی روبرو شد

This page is powered by Blogger. Isn't yours?